نوشته های پراکنده یک شب پره

ساخت وبلاگ
چنان مستم به بوی تو، که غمهایم برفت از یاد چنان چون برگ پاییزی که میریزد به راه باد تو مولود زمستانی، سفید و پاک و بی رنگی نوید رویشی در من در این دنیای بی برگی کنار تو بهارم من، بهاری دلخوش و سرشاد نگار مهربان من، مرا هرگز مبر از یاد نوشته های پراکنده یک شب پره...
ما را در سایت نوشته های پراکنده یک شب پره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zomorod-noxo بازدید : 236 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 8:06

به یک جرعه می قلب غمگین من ز غمهای گیتی چو آزاد شد برای دل تنگ این همگنان غزلهای تازه چو دمساز شد یکی گفت ما را که ای همنواز برایم ز هستی ترانه بساز که شاید بدین مرهم دلفریب دمی عمر را سر کنم در شکیب بدو گفتم ای نازنین یار من به شادی و غم یار و غمخوار من چه گویم ز هستی که این دلفریب بگیرد ز ما کام را عن قریب بنوش و غم خویش را دور کن به عیش و طرب خویش مسرور کن نوشته های پراکنده یک شب پره...
ما را در سایت نوشته های پراکنده یک شب پره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zomorod-noxo بازدید : 265 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 8:06

زنده به گورت کردم دخترک زیبای احساس من و مردانه به قبرت گریستم زمانی که دیگر نباید عاشق می بودم از آن لحظه هر سال بر مزارت مردم و تو را دیدم که هنوز به جنونم مادرانه می خندی...   نوشته های پراکنده یک شب پره...
ما را در سایت نوشته های پراکنده یک شب پره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zomorod-noxo بازدید : 262 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 8:06

زندگی، اشک و فغانیست، ولی دلچسب است عاشقی، بار گرانیست، ولی دلچسب است   جام مینایی می غرق به خون است و جنون شرب خمر و الکل مایه ی ننگ است، ولی دلچسب است   رقص و شادی و طرب دوست ندارد یزدان گرچه نهی است در اسلام، ولی دلچسب است   بوسه ای می طلبی، قیمت جانت خواهند جان عزیز است، ولی بوسه به تو دلچسب است   من به آغوش تو دیوانه و تو غرق هوس لخت بودن به برت جرم بزرگیست، ولی دلچسب است   شمع را آمدن باد صبا یعنی مرگ ترک جان تلخ، ولی در قدمت دلچسب است   "لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ" گه گداری گله از یار ولی دلچسب است! نوشته های پراکنده یک شب پره...
ما را در سایت نوشته های پراکنده یک شب پره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zomorod-noxo بازدید : 244 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 8:06

غمی پنهان به شکل عکس میان بغچه پیچیده میان رفتن و کوچش هزاران بیم و تردیده وفا کرده به نامردا، تو دوستا بی وفا دیده صبوری کرده تلخی رو، گل صلح و صفا چیده کتک خوره، ستم دیده، ولی از جا نجنبیده حالا اما دل تنگش پی یک لحظه امیده ... نوشته های پراکنده یک شب پره...
ما را در سایت نوشته های پراکنده یک شب پره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zomorod-noxo بازدید : 207 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 8:06

کمی شهوت, کمی عشقم، غم و شادی و رسوایی

گهی حس جنون دارم، گهی در حال شیدایی

منم معجون ناممکن، توی پاتیل ساحرها

به ظاهر خنده ای بر لب، پر از احساس تنهایی

نوشته های پراکنده یک شب پره...
ما را در سایت نوشته های پراکنده یک شب پره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zomorod-noxo بازدید : 266 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 8:06

زمانی که تو را از خدای من می ترسانند و مرا از نژاد تو زمانی که تو را به باطوم زدن تشویق می کنند و من را به پرتاب سنگ زمانی که چشم من از گاز اشک آور می سوزد و پای تو در آتش داغ لاستیک مشتعل وسط خیابان زمانی که به تو دستور شلیک می دهند و مرا به سر بریدن در خیابان فتوا می دهند زمانی که تو را از من می ترسانند و من را به تنفر از تو تشویق زمانی که تولید مثل میکنیم برای کشتن و کشته شدن زمانی که برای نابودی هم تا می توانیم تلاش میکنیم زمانیست که کسی در جایی از این طویله پولدارتر می شود.... نوشته های پراکنده یک شب پره...
ما را در سایت نوشته های پراکنده یک شب پره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zomorod-noxo بازدید : 282 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 8:06

گاهی که ناامیدم، گاهی که خسته هستم دل در خیال بندم، گویی که با تو هستم چشمان خسته ام را، لختی به هم گذارم لبخند میزنم من، در پیش تو نشستم گاهی به دل فریبی از تو لطیفه گویم گاهی چو مستمندان، با زلف توست دستم گاهی فریب چشمت، جام و سبو شکسته گاهی ز نوش لعلت، دیوانه وار مستم من در اتاق سرد و تن از تب تو داغ است مدهوش بوی خوبت، انگار از الستم من در خیال با تو، در اوج عشقبازی تو پادشاه خوبی، من آن صنم پرستم چشمان چو می گشایم، دنیا دوباره تاریک تنها و دور از تو، خالیست باز دستم نوشته های پراکنده یک شب پره...
ما را در سایت نوشته های پراکنده یک شب پره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zomorod-noxo بازدید : 210 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 8:06

آن کیست که تا با وی، می را به خوشی نوشیم در محضر دلخواهش، در عیش و طرب کوشیم   شعر تر و شمع می، شب می گذرد یاران کو مطرب دلشادی، دیریست که بیهوشیم   آن یاور شیرین لب، کا آتش زده در مطلب مهر لب او بر لب، همچون خم می جوشیم   آن یاور سیمینه، رنگ رخ آیینه خیره به رخش گردیم، صد عیب نهان پوشیم   "ای لولی بربط زن، تو مست تری یا من؟" آن لحظه که دلبر را، ما رفته در آغوشیم   ای دلشده با خود آی، پیمانه ی می پیمای چون عمر به غفلت رفت، ما مرده ی خاموشیم نوشته های پراکنده یک شب پره...
ما را در سایت نوشته های پراکنده یک شب پره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zomorod-noxo بازدید : 141 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 8:06